ساقی گاهی می نویسد

ساخت وبلاگ
جمعه 29 تیر 1397 ساعت 19:58 دیشب دو ساعت زیر بارون قدم زدم. خوشحال بودم که هوا انقدر خنک شده بتونم هودی بپوشم. نون خریدم و یه برگر مکدونالد و زیر بارون گاز زدم تا خونه. استادم رفته سفر و آخر هفته د ساقی گاهی می نویسد...ادامه مطلب
ما را در سایت ساقی گاهی می نویسد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bsaghismd بازدید : 80 تاريخ : پنجشنبه 22 آذر 1397 ساعت: 19:01

جمعه 5 مرداد 1397 ساعت 00:52 تصمیم گرفتم از  بلاگ اسکای  مهاجرت  کنم به وردپرس! به چند دلیل:1. نا امنه. کامنت  ها رو سانسور میکنه! بازدید های مشکوک فله ای میشه گاهی. ماه  قبل تو یه روز  تمام پست ها ساقی گاهی می نویسد...ادامه مطلب
ما را در سایت ساقی گاهی می نویسد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bsaghismd بازدید : 82 تاريخ : پنجشنبه 22 آذر 1397 ساعت: 19:01

خب... با اکثریت آرا قرار شد که کوچ کنیم بریم وردپرس. :)

این آدرس جدیده:

saaghism.wordpress.com
(فقط ساقیسمش یه a بیشتر داره!)
یه حسنی که داره اینه که خبرنامه ایمیلی داره. میتونید عضوش بشید و پست های جدید واستون ایمیل شه. :)

اگه سختتون بود هم ممنونم که تا حالا نوشته های منو خوندید. وبلاگ نویسی رو دقیقا بخاطر جنس این دوستی هاست که دوست دارم. دوستهایی که نمیشناسنت ولی خیلی خوب میشناسنت. 

ساقی گاهی می نویسد...
ما را در سایت ساقی گاهی می نویسد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bsaghismd بازدید : 93 تاريخ : پنجشنبه 22 آذر 1397 ساعت: 19:01

خیلی چیز عجیبیه حافظه آدمی!چیزایی رو یادت میره که حاضر بودی قسم بخوری عمرا یادت نمیره!کانال یه سری وبلاگ نویس و تو تلگرام دنبال میکنم، یکیشون امروز از یه دفتر عکس گذاشته بود که توش یه بند شعر نوشته، هشتگ زده بود #حبیب و نوشته بود گاهی تو دفتر کاهی ازین چیزها براش مینویسم.یادم افتاد یه زمانی ما هم یه دفتر کاهی داشتیم! رفتیم از شه کتاب باهم خریدیمش اصلا. اسمشو گذاشتم دفتر واقعه و صفحه اولش نوشتم چون کار عمر نه پیداست باری آن اولی، که روز واقعه پیش نگار خود باشم.گاهی دست من بود گاهی دست اون. هردفعه که دوباره میرسید دستمون ورق میزدیم ببینیم طرف مقابل چی نوشته. اصلا یادم نیست توش چی مینوشتیم یادمه از هم زیر بعضی نوشته ها امضا میگرفتیم و بعضی هاشون نقاشی داشتن. شاید قول و قرارهامون بود! اصلا نمیدونم الان کجاست! هست، نیست... شاید بازیافت شده! شاید سوخته شده. شاید هم خاک میخوره ته یه جعبه یه جایی!چقدر روز واقعه اومد و رفت و دفترمون خجالت کشید! کل اینا یهو یادم افتاد.چقدر چیز عجیبیه حافظه آدمی... ساقی گاهی می نویسد...ادامه مطلب
ما را در سایت ساقی گاهی می نویسد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bsaghismd بازدید : 32 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1396 ساعت: 7:38

İstanbul'u dinliyorum, gözlerim kapalıÖnce hafiften bir rüzgar esiyorYavaş yavaş sallanıyorYapraklar, ağaçlardaUzaklarda, çok uzaklardaSucuların hiç durmayan çıngıraklarıİstanbul'u dinliyorum, gözlerim kapalıİstanbul'u dinliyorum, gözlerim kapalıKuşl ساقی گاهی می نویسد...ادامه مطلب
ما را در سایت ساقی گاهی می نویسد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bsaghismd بازدید : 60 تاريخ : چهارشنبه 26 مهر 1396 ساعت: 18:10

دلیل اینکه من اینجا هرروز راس 12 نهار میخورم این نیست که صبح زود بیدار شدم یا گشنه م میشه به موقع.

اینم نیست که تابع جمعم. یا اینکه خیلی آدم با برنامه ای هستم.

دلیلش اینه که بقیه ساعت دوازده نهارهاشونو گرم میکنن و آزمایشگاه پر میشه از بوهای خوشمزه و من حتی اگه 11 صبحونه خورده باشم  گشنه م میشه. image


ساقی گاهی می نویسد...
ما را در سایت ساقی گاهی می نویسد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bsaghismd بازدید : 44 تاريخ : پنجشنبه 20 مهر 1396 ساعت: 8:29

خانم ک و آقای ح یک زوج ایرانی هستن. دو فرزند دارند و فرزند بزرگترشان اخیرا دانشجو شده. خانم ک پزشک خانواده است و آقای ح مهندس است و ته لهجه بامزه شمالی دارد (جزئیات شغلش را نمیدانم).خانم ک از دوران قبل مهاجرت تعریف میکرد. زمانی که خودش تهران بود و همسرش جنوب کشور کار میکرد. میگفت" ح آخر هفته برگشته بود سری به ما بزنه. قرار بود شنبه دوباره برگرده سر کار." میگفت "چند بار اصرار کردم بهش که نرو. اصلا ساقی گاهی می نویسد...ادامه مطلب
ما را در سایت ساقی گاهی می نویسد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bsaghismd بازدید : 52 تاريخ : پنجشنبه 20 مهر 1396 ساعت: 8:29

چند روز پیش روی کاغذ هایA4 ام که اینطوری (WWW) به هم چسبیدن چند تا قانون برای خودم نوشتم. چند تا قانون برای روابط اجتماعی و تغذیه و بلا بلا. یه چند تایی شو تو  هفته ای که گذشت خیلی خوب استفاده کردم. تصمیم گرفته بودم با آدمها هرچقد هم  به نظرم طفلکی و خوب بیان سریع و زیاد صمیمی نشم. چند روز پیش یکی ازدوستهای تقریبا جدیدم گفت که سرما خورده و حالش خوب نیست. ساقی کلاسیک قطعا شب برای شام سوپ درست میکرد ساقی گاهی می نویسد...ادامه مطلب
ما را در سایت ساقی گاهی می نویسد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bsaghismd بازدید : 53 تاريخ : پنجشنبه 20 مهر 1396 ساعت: 8:29

یکی از علاقه مندی های عجیبم تو ادبیات داستان های سمبلیک  قدیمیه که خیلی وقتها هم میک سنس نمیکنه. خیلیها این علاقه مو درک نمیکنن اصلا. امروز حکایت آصلی و کرم و خوندم.شاه اصفهان بچه دار نمیشده، از کشیشی که اونم بچه دار  نمیشده کمک خواسته. به دستور کشیش دو تا درخت  سیب کاشتن. درخت شاه شکوفه میزنه و یه سیب به بار میاره. همسر شاه و کشیش سیب و نصف میکنن و تصمیم میگیرن اگر بچه دار شدن بچه هاشون باهم ازدو ساقی گاهی می نویسد...ادامه مطلب
ما را در سایت ساقی گاهی می نویسد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bsaghismd بازدید : 70 تاريخ : پنجشنبه 20 مهر 1396 ساعت: 8:29

بچه که بودم کلاس کاراته میرفتم. مربی مون مرد چهارشونه قدبلندی بود که همکار پدرم بود. همیشه بخشی از کلاس به شوآف هاش اختصاص  داشت. یا شکستن سنگ و اجسام سخت با دست و آرنج و ... بود یا کیسه بوکس و سرعتی یا قدرتی به باد مشت و لگد گرفتن. یکی از حرفهایی که همیشه میزد این بود که اینکه من این سنگ ها رو با یه ضربه دست میشکنم فقط از زور بازو و تمرکزم نیست. از اینه که استخونهامو سفت کردم.استخونهاشو اینطوری س ساقی گاهی می نویسد...ادامه مطلب
ما را در سایت ساقی گاهی می نویسد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bsaghismd بازدید : 41 تاريخ : پنجشنبه 20 مهر 1396 ساعت: 8:29